کتاب آقای ذوزنقه از ۱۷ داستان و حکایت کوتاه تشکیل شده است. در همهٔ داستانها از طنزی خوشایند استفاده شده است.
کتاب آقای ذوزنقه داستان نوشته جواد مجابی می باشد که برای اولین بار در سال 1350 منتشر و چاپ دوم آن در سال 1356 منتشر شده است. این کتاب از 119 صفحه تشکیل شده است که شاملِ 6 داستانِ روایت گونه و 11 داستانِ حکایت وار میباشد نویسنده در تمامیِ داستان ها از طنزی جالب و خواندنی بهره برده است که از کسالت آور بودنِ کتاب برایِ خواننده جلوگیری کرده است.
گزیده ای از کتاب آقای ذوزنقه:
«یک نفر از پشت پرده چیزهایی گفت، خیلی تند و خیلی بلند. پرده کنار رفت. گوشهٔ رختکن از سالن پیدا شد. زنی جایش را پوشاند. بعد قرهنیزن که قرهنیاش را مثل مسلسل سبک حمایل شانه کرده بود چرخی خورد آمد روی صحنه، با تعظیم، نشست و در قرهنی دمید. خبر از حادثهای داد. بعد از قرهنیزن، ویولونیست شهیر آمد. عرقخور قهاری باید باشد که اینهمه سرخ شده بود، اما تلوتلو نمیخورد. ویولونیست جلوی میکروفون که رسید بابت تمرین آرشهای کشید، توی سالن پسربچهها شروع کردند به تخمه شکستن. پهلودستی من گفت این خود احمده. زن چادری گفت ماشاءاللّه چه بزرگ شده! بقیه اعضای ارکستر کوتاه و بلند و گشادگشاد آمدند و روی شش صندلی نشستند. برای شش نفر دو میکروفون بیشتر نبود. پیشانی ویولونیست محاذی میکروفون بود و اگر خطی افقی از رأس میکروفون بعدی رسم میشد، درست به ناف قرهنیزن اصابت میکرد. سیگار از دستم افتاد. خم شدم شکلات روی زمین پیدا کردم، نزدیک من خانم چادری، دامن ژرسه داشت که کش آمده بود تا بالا. کف زدند سرم را بلندکردم، خوانندهٔ جوان جلوی میکروفون اختصاصیاش ایستاده بود.
خوانندهٔ پرجوش : با صورتی عین اسب، کشیده، پرجوش، با پیشانی قرمز، شقورق ایستاده بود، مثل علم یزید. پیراهنش قرمز، تنگ، یقه بسته. بازوهایش لخت است و چنان رفتار میکند که انگار سراپا برهنه است. دختر به میکروفون اختصاصی نزدیک شد شاید به قصد سلام. میکروفون طنین انداخت هو...م! دختر برگشت، مویش دور سرش چرخید، بشکن زد و رفت سراغ نوازندهٔ دایرهزنگی.
چیزی زیرگوشش گفت، طول داد مثل لطیفههایی که پسرعمویم تعریف میکند. از توی سالن یک نفر سوت زد. شاید شیشکی ناقصی بست، بعد انگار کسی چیزی گفت من نشنیدم اما همهمان خندیدیم.
برادر غیرتمند : ظاهراً برادر بزرگتر برای حفاظت احتمالی ناموس خوانندهٔ جوان باید مأمور شده باشد از طرف خانواده یا از جانب وجدان خویش وگرنه ذوق هنری، آدم را به نواخت دایره زنگی مجبور نمیکند.
دایره زنگیش بزرگ و قهوهای است. کراواتش گره مثلثی دارد و قرمز است. پیشانیش چین خورده، تراخم چشم چپش بههمین زودی باباقوری میشود. کمی غصهدار است. احساس مسئولیت میکند و آماده نواختن دایره زنگی است. اگر مویش را بالا جمع میکرد میشد معلم ما در ده، اما او هنرمندانه زلفهایش را به تطاول نسیم پنکه سقفی سپرده است. حتماً دورهٔ سربازی دیده، دایره را مثل یقلاوی پیش چانهاش گرفته است.»
این محصول را با دیگران به اشتراک بگذارید
در سایتهای ما برای شخصیسازی محتوا و تبلیغات از کوکیها و فناوریهای مشابه استفاده میشود. شما میتوانید جزئیات بیشتر را پیدا کرده و تنظیمات شخصی خود را در زیر تغییر دهید. با کلیک بر روی OK یا با کلیک بر روی هر محتوایی در سایتهای ما، با استفاده از این کوکیها و فناوریهای مشابه موافقت میکنید.
When you visit any of our websites, it may store or retrieve information on your browser, mostly in the form of cookies. This information might be about you, your preferences or your device and is mostly used to make the site work as you expect it to. The information does not usually directly identify you, but it can give you a more personalized web experience. Because we respect your right to privacy, you can choose not to allow some types of cookies. Click on the different category headings to find out more and manage your preferences. Please note, that blocking some types of cookies may impact your experience of the site and the services we are able to offer.