هراس بعدی کافکا از کثافت و همچنین شرارتی که در اعماق روح آدمی به
کمین نشسته است جلوه گاه نیاز اخلاقی و همچنین خاستگاه آنهمه تصاویر غریب آفریده
اوست که تقلای قهرمانی را برای نیل به عدالتخانه مصدر حکم نشان میدهد. این نیاز
عطشناک چنان بر آثار او غالب است که به جرئت توان گفت وی بر خلاف جوانان خشمگین
نسلهای بعدی، گست از ایمان و قدس را نه تنها به منزله آزادی و بشر خدایی نمی
نگریست، بلکه آن را با اسارت در قضی ذهنیت فردی و سقوط و سرگردانی برابر می دانست.
داستایفسکی گفته بود اگر خدا نباشد همه چیز مجاز است.
اما در جهان کافکا، که از جهات بسیاری با کیر که گور همخوانی دارد،
قضیه تا حدی برعکس است. اگر خدا نباشد ابراهیم مجاز نیست فرزند عزیز خود را قربانی
کند. حکم خداست که تا اخلاقی بودن عمل ابراهیم را می زداید. غیاب خدا نیاز به
قانون اخلاقی را از بین نمی برد بلکه تنها آن را لا ینحل می کند. اما نه در جهانی
،ویران که در جهانی مختل زندگی میکنیم.» از اینهمه می توان دریافت که هنر کافکا تا
چه حد به زندگی او بسته است.
پس از مرگی کافکا، دستیابی به انبوهی از پادداشتها و نامه های او
نویسنده ای را به ما نشان می دهد، که برخلاف بسیاری از نویسندگان و حتی فلاسفه، با
هنر خود می زیست شرافت انسانی و مذمت پول و تجمل از ین مایه های مکرر آثار بالزاک
است و حال آنکه وی در زندگی نه تنها در پنجه تجمل پرستی و افزون طلبی، چون بندي
ناتوانی دست و پا میزده بلکه زندگینامه نویسان او در عدد فرزندان نامشروعی که بعد
از مرگ از وی به جا مانده اختلاف نظر دارند اعتراض علیه بردگی و برتری نژاد سید بر
مردمان بدوی و رنگین پوست یکی از مضامین برجستۀ آثار هرمان ملویل است و حال آنکه
در سالهای اخیر دسترسی محققان به یادداشتهای نویافته اعضای خانواده ملویل چنان
چهره هوتناک خودمدار و زن ستیزی از او نشان میدهد که هر قلب سلیمی را به درد می
آورد. از همه اینها وحشتناکثر اسناد و تصاویر معتبر و مسجلی است که از همکاری نزدیک
مارتین هیدگر با گشتاپو و شرکت او در مراسم شرم آور کتابسوزان تاریها خبر می دهد.
این دو چهرگی آشکار و تردید ناپذیر را هرگز نمی توان به عنوان
تغییرکیش تعدیل کرد. افکار بلند و ژرف هیدگر درباره عزت و عظمت هستی و آزادی آدمی
در همان ایامی به طبع می رسد که وی در برابر مراسم سوزاندن آثار استادش هوسرل،
صرفاً به جهت یهودی بودن او لئیمانه سکوت می کند. در حالی که این فیلسوف بزرگ و
تأثیر گذار قرن بیستم پس از شکست آلمان هیتلری خود و جمعی از دوستانش از جمله هانا
آرنت به هرکاری دست می یازند تا بر سوابق ننگین او سرپوش بگذارند، فرانتس کافکا در
حیات خود و دوستان و مفسران بعد از مرگ او از هیچ کوششی در جهت آسمان پرده برداری
از جزئیات زندگی او فروگذار نکردهاند. گویی از ورای اینهمه آثار و یادداشتها و
نامه ها و اسناد و حتی انتشار نقل قولهای شفاهی صدای کافکا به گوش می رسد که اینک
اینهمه من هستم. هر چه می توانید جستجو کنید.
هرگز کلامی نخواهید یافت که از دروغ و دورویی حکایت کند. هرگز میان
آزمونهای شخصی زندگی و مضامین آثارم دوگانگی و شکافی نخواهید یافت. این صدای فروتن
و وارسته، و به قول گوستا و پانوش این صدای قدیس با لحنی آرام و بی اعتنا به شهرت
و جمعیت، خواهد گفت که کلمات من زبان حال کسی است که سلامت جسم و پاره پاره جگرش
را در گرو یافتن نور در ظلمات نهاد جنبۀ تاریک آثار و همچنین زندگی کافکا، تنها
ناشی از تعلیق حکم و تاکامی قهرمانان او در دسترسی به منشاء صدور حکم است به زبان
ساده تر، قهرمان کافکا میخواهد بداند که آیا حق دارد چنین با چنان کند، اما هیچ
مرجعی که در درون و نه در پرستاره یافت نمیشود که پاسخی قطعی به او بدهد. این
بلاتکلیفی و کشمکش اندیشه و احساس، برای رسیدن به تکلیف قطعی به کرات در نامه هایی
به میلنا» موج می زند.
آیا همبودی با میلناه به رقم رضایت میلنا، حق اوست یا نه؟ رضایت
معشوق برای شریفترین اشخاص عبادی جوازی عادلانه و انسانی به شمار می آید اما برای
کافکا نه در درون خودش، نه در خواهش میلنا، و نه در جای دیگری منشاء صدور چنین
جوازی پیدا نمی شود. کافکا، با همه اشتیاقی که به تشکیل خانواده داشت، سه بار
پیمان نامزدی خود را به هم میزند. شگفت آنکه در هر سه مورد نامزدهای او مصرانه
خواهان وصلت اند و این کافکا است که طی نامه هایی خطای دختران راه در آنچه به آن
رضایت داده اند، به تفصیل به آنها گوشزد میکند. چکیده بسیاری از نامه های کافکا به
فلیسه باور و ژولی وریزک از هراس او نسبت به امکان جریحه دار ساختن و قربانی کردن
دختران سرزنده و امیدواری حکایت میکند که او را بهتر از آنچه هست پنداشته اند.
انگار که ما با زاهد پاکدامنی سروکار داریم که سخنگیر ترین آئین اخلاقی و الهی او
را از دستیاری به حریم یک دختر باز می دارد اما کافکا شیخ صنعان نبود. او که پای
بند شریعت موسی بوده نه دلبسته حقیقت میسی در تمام نامه ها و یاداشتهای روزانه او
کمتر می توان رد کوچکی سراغ گرفت، که تفسیر ماوراء الطبیعی ماکس برود را بر «قصر
با بسته دژه تأیید کند. در آثار کافکا اثری از رهبانیت، خواه به طریق ستایش مرگ و
خودکشی و خواه به طریق تصوف و کهانت وجود ندارد. قهرمانان او هرگز به صومعه پناه
نمی برند، تفاوت نمی کند که این صومعه خودکشی و عدم باشد، با پیوستن به عالم اعلام
مسأله آنها عالم غیب و جهان پس از مرگ نیست و اگر باشد تا آنجاست که در زندگی این
جهانی نقش دارند.
ملکوت آسمان کافکا تنها در شکل کلی قضیه مشهور داستایفسکی معنا
پیدا می کنند که: داگر خدا نباشده زندگی این جهانی فرد به چه سرنوشتی دچار می شود.
داستایفسکی و کیر که گوره این دو پیشاهنگ بزرگ فلسفه های بعد از جنگ در قرن نوزدهم
بحران ایمان و غیاب قدس را چون فاجعه ویرانگری برای آیندگان می بدند برای
داستایفسکی نیز چون کافکا عواقب این فاجعه یعنی بحران اخلاق این جهانی مطرح بود.
اگر دین برود، سرچشمه صدور احکام اخلاقی جز آزادی و خداکاری نفس امریه بشر چه
خواهد بود؟
این محصول را با دیگران به اشتراک بگذارید
در سایتهای ما برای شخصیسازی محتوا و تبلیغات از کوکیها و فناوریهای مشابه استفاده میشود. شما میتوانید جزئیات بیشتر را پیدا کرده و تنظیمات شخصی خود را در زیر تغییر دهید. با کلیک بر روی OK یا با کلیک بر روی هر محتوایی در سایتهای ما، با استفاده از این کوکیها و فناوریهای مشابه موافقت میکنید.
When you visit any of our websites, it may store or retrieve information on your browser, mostly in the form of cookies. This information might be about you, your preferences or your device and is mostly used to make the site work as you expect it to. The information does not usually directly identify you, but it can give you a more personalized web experience. Because we respect your right to privacy, you can choose not to allow some types of cookies. Click on the different category headings to find out more and manage your preferences. Please note, that blocking some types of cookies may impact your experience of the site and the services we are able to offer.