در کتابی
که هم اکنون مقابل شما خوانندگان عزیز و محترم قرار دارد سعی کرده ام از روز تولدم
تا به امروز که ۶۳ سال از عمرم می گذرد صادقانه صحبت کنم. شرح ساخت تمامی ۵۲ فیلم
که قبل از انقلاب همچنین دو فیلم سینمایی و چند سریال تلویزیونی که بعد از انقلاب
شکوهمند اسلامی ساخته ام با چاپ تصاویری از پشت صحنه آن فیلم ها به نظر شما خواهد
رسید. امیدوارم چنانچه قصور یا اشتباهی در نوشته ها به چشم می خورد مرا عفو نمائید
چون خود را یک نویسنده حرفه ای نمی دانم.
مسجد تهرانی ها در کوچه ای با فاصله کم از حرم مطهر حضرت رضا(ع) قرار دارد.
من اول اردیبهشت ۱۳۱۶ شب وفات امام هشتم در آن کوچه به دنیا آمدم و نام رضا را برایم
انتخاب کردند. بعد از من برادرم و خواهرم به فاصله چهار سال از یکدیگر در همان
کوچه متولد شدند.
پدرم
محمد سالهای خیلی دور به اتفاق پدر بزرگم محمد علی از بادکوبه به ایران مهاجرت و
در مشهد سکونت کرده بودند و در شناسنامه هایی که دریافت داشتند نام فامیل آنها
صفائی تبریزی درج گردید. پدرم در جوانی با زن بیوه ای که از او بزرگتر بود ازدواج
کرد و ثمره آن دو فرزند بود یک پسر و یک دختر. پدرم بعد از مرگ همسرش با مادر من
ازدواج نمود. او دختر یک روحانی از خادمین حرم حضرت رضا(ع) به نام ابوالقاسم بدری
بود که چهار زن عقدی و چند زن صیغه ای داشت اما فقط از مادربزرگ مـن دارای فرزند
گردید. یک پسر به نام حسین و یک دختر به نام طاهره که از سادات حسینی بودند. پدر
بزرگ من در جوانی دار فانی را وداع و مـادر بـزرگم در آن شرایط که مملکت فاقد
بهداشت و امکانات رفاهی بود توانست فرزندان خود را به ثمر برساند.
در یک
برخورد بین پدر و مادر من عشقی بوجود می آید و با توجه به مخالفتهای شدید مادر و
برادر آن دو با یکدیگر ازدواج می نمایند. پدرم آرایشگر ماهری بود اما کارهای دیگری
را نیز تجربه کرده بود. زمانی که من در سن ۵ سالگی به اتفاق مادرم شاهد رژه
سربازان روس در خیابان بودم پدرم به خرید و فروش قند و شکر روی آورده و از این راه
توانسته بود زندگی خانواده را به خوبی تأمین نماید. در اثر جنگ بین المللی دوم و پیشرفت
سریع ارتش آلمـان دنـیا بـه آتش کشیده شد و انسانهای بی شماری قربانی گردیدند.
مردم مشهد همچون مردم شهرهای دیگر زیر بار تورم و کمبود کمر خم نموده و خانواده های
زیادی از ترس بمباران هواپیماهای روسی شهر را ترک و به روستاها کوچ نموده بودند.
هر وقت
هواپیماهای روسی در آسمان شهر ظاهر می شدند مردم وحشت زده به باغها و آب انبارها
پناه می بردند. یکی از فامیل ما باغ بزرگی در خارج از شهر داشت که دارای آب انباری
بزرگ بود که آب بسیار گوارایی در آن جاری بوده خانواده های بی شماری از آن آب
استفاده می کردند افراد فامیل منجمله خانواده ما به آنجا می رفتند و بعضی مواقع سه
روز آنجا زندگی می کردند تا خطر بمباران رفع گردد.
در هفت
سالگی به مدرسه سیروس مشهد رفتم و به تحصیل مشغول گردیدم. باید اقرار نمایم از
همان بچگی پسر بازیگوشی بودم و مرتب با بچه های محل دعوا کرده برای پدر و مادرم
دردسر درست می کردم. ده ساله و کلاس چهارم بودم که پدرم در اثر یک غفلت ورشکست گردید
و به تهران مهاجرت نمود. تعطیلی مدارس فرا رسید و من آماده بازی در کوچه ها بودم
اما با درخواست پدرم مرا با اتوبوس به تهران فرستادند. به یاد می آورم که از مشهد
تا تهران دو شب و سه روز در راه بودم. در اثر خرابی جاده ها چند مرتبه اتوبوس خراب
شد و راننده و شاگرد او به تعمیر آن پرداختند. سرانجام غروب روز سوم اتوبوس وارد
تهران شده بعد از عبور از چند خیابان وارد گاراژ گردید. به زودی در آغوش پدر جای
گرفتم. قطرات اشک او را روی گونه حس می کردم.
تحت تأثیر
محبت پدر که ۶ ماه از او دور بودم من هم گریه میکردم و قادر نبودم دست هایم را که
دور گردن او حلقه شده بود جدا نمایم. از محبت و فداکاری والدین داستانها و روایت
های بسیاری وجود دارد و هر شخصی در طول زندگی شاهد رویدادهایی از قبیل فداکاری غیر
قابل تـصـور حتی تا سر حد مرگ پدر و یا مادر نسبت به فرزندان و عکس آن خشونت و
نامهربانی های اولاد نسبت به والدین می باشد. هر روز در جراید وقایع حیرت آوری به
چاپ می رسد که خواننده را مبهوت می نماید. مادری به دست فرزندش به قتل رسید. با
فداکاری پدری فرزند از چنگال گرگی خونخوار نجات یافت. پسری خانه پدری را تصاحب
مادر و فرزندان او را آواره نمود. یک مادر جگر گوشه خود را از دهان یک تمساح غول پیکر
بیرون کشید اما پای خود را از دست داد.
فرزندی
خانه و زندگی والدین خود را به آتش کشید و غیره. والدین با از دست دادن فرزند برای
همیشه داغـدار شـده و هیچگاه قـادر نخواهند بود او را فراموش نمایند. اگر در مراسم
عروسی حضور پیدا کنند ناخودآگاه جوان ناکام خود را در لباس دامادی یـا عـروسی
مشاهده کرده بی اختیار قطرات اشک از چشمانشان جاری می گردد و برای اینکه دیگران
متوجه نگردند لبخند می زنند و وانمود می نمایند که آن اشک هـا از شـادی می باشد.
درونشان می سوزد اما بر لبانشان لبخند شکوفا می شود. عکس آن....چنانچه پدر یا مادری
دار فانی را وداع نمایند. فرزندان بعد از مراسم هفت نهایتاً بعد از اربعین - آنها
را به فراموشی می سپارند و به زندگی فرزندان خود می پردازند. و یک سال بعد به کلی
فراموش می نمایند که از آن پدر و یا مادری متولد گردیده اند. مکرراً اظهار می
دارند خـاک سردی و فـرامـوشی می آورد در صورتی که هیچگاه آن مسئله در مورد والدین
صدق نمی نماید.
اوایل شب
وارد منزل شدیم زن برادر بزرگم از ما استقبال نمود او زن بسیار مهربانی بود و از
من و پدرم به بهترین وجهی پذیرایی نمود. برادر بزرگم از زن اول پدرم و قبل از او
به تهران آمده و در یک مغازه طلاسازی به کار مشغول شده بود یک سال قبل از ورود
پدرم به تهران ازدواج کرده زندگی آبرومندانه ای برای خود ترتیب داده بود. خانه ای
که من وارد آنجا گردیدم دو طبقه و در میدان قیام (شاه سابق) کوچه شیریها واقع شده
بود. برادرم طبقه دوم و مـن و پدرم در طبقه پائین زندگی می کردیم. حدود پنج ماه
بعد مادر و برادر و خواهر کوچکم نیز به تهران آمده به ما ملحق گردیدند.
برادر
بزرگم در خیابان سیروس در دو اطاق به اتفاق شریکش طلاسازی می کردند. گوشواره،
دستبند، انگشتر و غیره می ساختند. من نیز یک سال با آنها کار کردم و طلاسازی را یاد
گرفتم. پدرم در خیابان پامنار با شخصی شریک بود و کارخانه صابون سازی محقری داشتند
که با وسائل اولیه صابون رختشویی درست می کردند و چـون درآمـد خـوبی نداشتند پدرم
آن کار را رها نمود و در خیابان ری نرسیده به انبار گندم.
این محصول را با دیگران به اشتراک بگذارید
در سایتهای ما برای شخصیسازی محتوا و تبلیغات از کوکیها و فناوریهای مشابه استفاده میشود. شما میتوانید جزئیات بیشتر را پیدا کرده و تنظیمات شخصی خود را در زیر تغییر دهید. با کلیک بر روی OK یا با کلیک بر روی هر محتوایی در سایتهای ما، با استفاده از این کوکیها و فناوریهای مشابه موافقت میکنید.
When you visit any of our websites, it may store or retrieve information on your browser, mostly in the form of cookies. This information might be about you, your preferences or your device and is mostly used to make the site work as you expect it to. The information does not usually directly identify you, but it can give you a more personalized web experience. Because we respect your right to privacy, you can choose not to allow some types of cookies. Click on the different category headings to find out more and manage your preferences. Please note, that blocking some types of cookies may impact your experience of the site and the services we are able to offer.